Thursday, 8 April 2010

مهماني خداحافظي




   تمام شب را رقصيده بودند. گاهي حلقه مي‌شدند، گاهي قطار مي‌شدند. گاهي دوره مي‌كردند و دونفر دونفر مي‌فرستادند وسط، حالا پا نكوب و كي بكوب. بقيه‌ي وقت هم دوبه‌دو دست مي‌افشاندند و مي‌نوشيدند.
   مي‌دانست آخرين باري است كه مي‌بيندش. هميشه خواسته بود يك طوري به پسره بفهماند دوستش دارد. اما از دست اين خجالت. چه نگاه‌ها رد و بدل كردند، اما مهماني شلوغي بود و نگاه‌ها وسط راه گم مي‌شدند. چند بار سعي كرد خلوتي گيرش بياورد، اما انگار مثل هميشه يك جاي كار مي‌لنگيد. تمام شب سرپا بودند. رو به روشني بود. ديگر فرصتي نبود. يك دستمال كاغذي برداشت و چيزي رويش نوشت.
+‌  +  +
   پسره از مهماني خداحافظي‌اش راضي به نظر مي‌رسيد. حتماً خوشحال بود. جايش هم كنار پنجره افتاده بود. دستهايش را در جيبش كرد و همينطور كه به فكر فرو مي‌رفت، به پشتي صندلي هواپيما تكيه داد. متوجه دستمال در جيبش شد. درش آورد. خواندش:
«همه‌ي اين مدت دوستت داشتم، احمق.»
بيشتر به فكر فرو رفت. خط را مي‌شناخت. فقط همين يك دستمال را هم داشت. زد زير گريه.
+  +  +
   مهماندار داشت رد مي‌شد كه صورت جوهري پسره را ديد. ايستاد. پرسيد:
«چيزي شده آقا؟»
پسره ماجرا را از اول تعريف كرد. مهماندار هم خسته بود و نشست روي زمين تا داستان تمام بشود. بعد رفت سراغ خلبان و ماجرا را برايش بازگو كرد.
+  +  +
   خلبان از توي كابين در آمد و با خوشحالي به سمت پسره آمد. درِ گوشش چيزي پچ‌پچ كرد و دستش را روي شانه‌ي پسره گذاشت و رو كرد به مسافرها و گفت:
«همه براي يك مهماني مفصل آماده باشيد.»
 و با شيطنت دويد رفت توي كابين و چرخي زد و هواپيما را از همه‌ي مسيرِ رفته بازگرداند.
+  +  +
   با اين كه جا نبود و همه خسته‌ي يك مسافرت طولاني بودند، تمام شب را رقصيدند. همه‌ي مسافرها و خلبان و مهماندارها و  دختره و پسره. گاهي حلقه مي‌زدند، گاهي قطار مي‌شدند. گاهي دوره مي‌كردند و دونفر دونفر مي‌فرستادند وسط، حالا پانكوب و كي بكوب.

+  +  + 
قطعه‌ي پيشنهادي: اين قطعه "تيتينا (Titina)" نام دارد  ملودي آن اغلب ما را به ياد چارلي چاپلين مي‌اندازد، در فيلم عصر جديد. بر سر اين كه اين آهنگ ساخته‌ي كيست كمي بحث است اما احتمالاً ساخته‌ي خود چاپلين باشد اگرچه "ديويد راسكين" معتقد است او اين آهنگ را ساخته.  اما به هر حال اين اجرا، اجراي گروهي ايتاليايي به نام "بانداكادابرا (Bandakadabra)" است، از آلبوم "اسپوتنيك Sputnik". سبك اين گروه ملغمه‌اي از فولكلور، كلزمر (Klezmer) كه بر مبناي موسيقي مذهبي يهوديان است، و بيگ بند (Big Band) هاي منطقه‌ي بالكان است. فضاي مشابهي به اين آهنگ‌ها را مي‌توان در آثار "گوران بر‌گوويج     (Goran Bregovic)" آهنگساز فيلم‌هاي "امير كوستوريكا" شنيد. در صورت تمايل مي‌توانيد اين آهنگ را اينجا دانلود كنيد.

Monday, 5 April 2010


باز هواي وطنم آرزوست
گزارشي از كنسرت استاد شجريان در لندن
14 فروردين 1389، 3 آوريل 2010
س. اطهري



   وارد سالن "باربيكن1" كه مي‌شوي ممكن است جا بخوري. به خصوص اگر مدتي باشد كه در خارج از ايران زندگي كني: مدت‌هاست در جمعي به اين بزرگي از ايرانيان نبوده‌اي. مي‌نشيني و منتظر مي‌شوي و در عين حال گوشي موبايلت را خاموش مي‌كني. گروه شهناز وارد صحنه مي‌شوند و استاد شجريان نيز هم. هجده نفر روي سن ايستاده اند با لباس‌هاي رنگ‌به‌رنگ، زير نورهاي زرد و آبي و قرمز و تشويق است و تشويق. استاد شجريان هم در ميانه با پيراهن سنتي‌اش، مثل عكس‌هايش. گروه تعظيم مي‌كنند و مي‌نشينند. تشويق هنوز ادامه دارد. صداي كوك كردن سازها كم‌كم بر صداي تشويق چيره مي‌شود و تماشاچيانِ تازه‌رسيده هم بالاخره صندلي‌هاي خود را پيدا مي‌كنند. روي صندلي‌ها برنامه‌ي كنسرت گذاشته شده. كنسرت در دو بخش است، بخش نخست در دستگاه همايون و بخش دوم، ماهور. آهنگ‌ها را مجيد درخشاني تنظيم كرده و برخي را خودش ساخته و برخي ديگر را استاد شجريان. تصنيف‌ها با فواصل ساز و آواز از هم جدا شده‌اند.
   پيش‌درآمد و زنگ شتر را مي‌نوازند. صداي سازهايي مي‌آيد كه برايت تازگي دارند و احتمالاً به سازهايي كه مي‌بيني اما قبلاً نديده بودي فكر مي‌كني و اين كه چه رنگ‌هايي دارد صدايشان: "تندر" و "شهنواز" و "ساغر" و "صُراحي" و "كرشمه" و "صبو" و "شه‌بنگ" كه از ساخته‌هاي استاد شجريان هستند. غمزه‌ي ساز‌ها وقتي بيشتر مي‌شود كه قطعه‌ي ساز و آواز شروع مي‌شود. هنوز صداي پچ‌‌پچ مي‌شنوي اما همين كه استاد خواندن را شروع مي‌كند صداي ديگري به گوش نمي‌رسد.
   ساز و آواز اول منتهي مي‌شود به تصنيف چشم ياري ساخته‌ي محمدرضا شجريان. ضرب شش‌هشتم است و در طول تصنيف به چهارچهارم گذر مي‌كند و باز مي‌گردد.  كمتر سَري را مي‌تواني جلويت ببيني كه با ضرب‌هاي يك و چهار، راست و چپ نرود. تصنيف كه تمام مي‌شود تشويق مفصلي مي‌كني و مي‌فهمي كه همه لذت برده‌اند.
   ساز و آواز بعدي با تك‌نوازي ني شروع مي‌شود. آنقدر سرمست تصنيف چشم ياري هستي كه به صداي "هام2" و "نوفه3" اي كه براي زمان كوتاهي از بلندگوها مي‌آيد توجهي نمي‌كني. هواي عجيبي دارد سالن. تماشاچيان، ايراني و غير‌ايراني، در سه طبقه نشسته‌اند و همه گوش اند. و انگار كه با همه‌ي وطنت گوش مي‌دهي. همه سالن زنان و مردان نشسته‌اند و بچه‌اي نيست. زنان با سرپوش و زنان بي‌سرپوش و مردان با كراوات و مردان بي كراوات و رسمي و غير رسمي، همه با هم گوش مي‌دهند.
چهارمضراب بيداد قطعه‌ي بعدي است كه ساخته‌ي مجيد درخشاني است. بداهه‌نوازي تمبك و دف در ميانه‌ي قطعه نگاه‌ها را معطوف خود مي‌كنند. قطعه تمام مي‌شود باز تشويق است و چشمهايت سرخ، و باز هواي وطن آرزوست.
ساز و آواز سوم را كمانچه با تك‌توازي مي‌آغازد و بعد صداي استاد: «روزها فكر من است و همه شب سخنم...«. سنتور هم مي‌آيد به همنوازي. «...خنُك آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست...». نمي‌داني چرا صداي بالا كشيدن دماغ‌ها مي‌آيد. سؤال و جواب‌ها حالا بين تار و استاد رد و بدل مي‌شود تا تكنوازي دف كه آغازگر تصنيف رندان مست است. اشك‌ها بي‌صدايند و با دف، هفده نوازنده زخمه و مضراب مي‌زنند و مي‌كوبند و آرشه مي‌كشند و شجريان مي‌خواند:« رندان سلامت مي‌كنند، جان را غلامت مي‌كنند...».
تصنيف رندان مست، لنگ است، هفت هشتم، و آخرين قطعه‌ي بخش نخست است. وقتي تمام مي‌شود تا مي‌تواني تشويق مي‌كني و تا مي‌توانند تشويق مي‌كنند. گروه بلند مي‌شوند، جلو مي‌آيند و همه‌ي طبقات سالن به احترام بلند مي‌شوند و تشويق مي‌كنند. شجريان تشكر مي‌كند و تعظيم و مي‌رود. بقيه‌ي گروه هم با فاصله‌اي از پي ايشان.
   شايد احساس كني ايران با توست و تو با ايران. شايد دلت بخواهد خرسندي كني كه هموطن‌هايت آزاد، خونگرم و زيبا كنار هم هستند اما مي‌داني كه باز هواي وطنت آرزوست. نيم ساعتي كه تنفس است هال بيرون تالار شلوغ است. آدم‌ها گروه گروه ايستاده‌اند و خوش و بش مي‌كنند. آشناها همديگر را پيدا مي‌كنند و ابراز خرسندي مي‌كنند كه همديگر را ديده‌اند. از همه جا براي ديدن كنسرت آمده اند. در اين هال،‌ جايي قهوه مي‌دهند و چاي، جايي هم ديگر نوشيدني‌ها. بستني هم پيدا مي‌شود. اغلب ايراني هستند. تعدادي هم خارجي مي‌بيني. مي‌شنوي كه كسي مي‌گويد:» شبيه تالار وحدت شده!». و تو داغت تازه مي‌شود و احساس همين چند دقيقه پيشت را به ياد مي‌آوري و فكر مي‌كني يك روز خواهد آمد.... در همين حال بلند گو دعوت مي‌كند كه تماشاچيان به تالار بارگردند. همه مي‌نشينند و گروه وارد مي‌شوند و باز تشويق است و تشويق.
   بخش دوم بعد از كوك كردن  سازها شروع مي‌شود. اين بار كوك‌ سازها ماهور است. كوكي كه به تو نويد شاد بودن مي‌دهد و مي‌گويد:«اميد». همينجاست كه صداي زني را مي‌شنوي كه از ميان تماشاچيان داد مي‌زند:« زنده باد استاد سبز!» و بعد تشويق مي‌شود.
قطعه‌ي انتظار ساخته‌ي مجيد درخشاني با وزن چهارضربي آغاز مي‌شود. جمله‌هايش بلند است. برخلاف تصنيف چشم ياري، كه سازهاي زهي، پيش مي‌آمد كه به دفعات "نوك‌انگشتي4" بنوازند، اين بار "ديرند5‌"هايشان بلند است. انتظار، به ساز و آواز مي‌رسد و تار، قطعه را به پايان مي‌برد. استاد است كه حافظ را مي‌خواند:« رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند..» و باز تار و باز استاد و اميد:«چنان نماند، چنين نيز نخواهد ماند...» سنتور از پوزيسيون دوم و سوم با شيطنت وارد ساز و آواز مي‌شود و تار هم، بم مي‌زند. صداي سازها كوتاه است و سنتور هم زير تار شنيده مي‌شود. اما تار كه خاموش مي‌شود صداي سنتور را خوب مي‌شنوي كه با استاد به گوشه‌هاي ماهور سرك مي‌كشند و پرسش و پاسخ مي‌كنند. سنتور تك مي‌نوازد و استاد "فرود" مي‌آيد بر بم‌ترين نت "شاهد" در ماهور:«ز مهرباني جانان گمان مبُر حافظ، كه نقش جور و نشان ظلم نخواهد ماند.» و از اين نويد خوشحال مي‌شوي. ساز تندر مي‌نوازد و از بمترين نت‌هايش مي‌گويد و سنتور كه با تندر هم‌خانواده است از نت‌هاي زيرش. دو نوازي است. دو ضربي مي‌زنند و "دوان6". مي‌داني كه قطعه‌ي بعدي تصنيف بي‌همزبان است ساخته‌ي قديمي استاد شجريان روي شعر جواد آذر. تصنيف با زهي‌ها شروع مي‌شود؛ شه‌بنگ و ساغر و صُراحي و كرشمه مي‌نوازند و عطف مي‌شوند به شكوه‌هاي آذر:« از دمي نالان...». در اين قعطه مژگان شجريان ترجيع‌بند ها را با پدر مي‌خواند:«داد از اين نامردمي‌ها خدايا...واي از اين افسون‌سازي خدايا». ديناميك قطعه قوي‌ است. قوي و لطيف در جاي خود. قطعه تمام مي‌شود و تشويق است و اين بار بسيار بلند.  دوباره صداي زني از ميان جمع تماشاچيان كه فرياد مي‌زند:«درود بر استاد سبز ايران!» و استاد با متانت احترامي مي‌گذارد و اين بار تشويق‌ها بيشتر از بار پيش است.
ساز و آواز بعدي با ساغر و صراحي مي‌آغازد. نوازنده‌ي ساغر گويي تسلط بيشتري دارد، تا صراحي‌نواز گروه. اما نواي صراحي آنچنان مسحور مي‌كند كه خرده‌ نمي‌گيري. نورپردازي راضي‌كننده است و خوب به مشايعت تكنوازان مي‌آيد. استاد از گوشه‌ي فِيلي وارد مي‌شود و ني، همراهي‌اش مي‌كند.
نوبت به دلكشي با چهارمضرابي در گوشه‌ي دلكش مي‌رسد. نور، حالا گرم است و صحنه ارغواني. روي پرده‌ي پشت سر نوازندگان خط و خطوطي از نور آبي افتاده كه شايد مي‌شد به جايش چيزي دلنواز تر باشد. استاد، در چهارمضراب هم مي‌خواند. ساغر و بربط و تار فضاي تعليق‌آميزي در گوشه‌ي دلكش مي‌سازند كه تمبك و سنتور و استاد در آن همسرايي مي‌كنند. چهارمضراب با همنوازي گروه و با سنكوپي به ساز و آواز بعدي مي‌رسد.
   سه‌تار مي‌نوازد و شجريان مي‌خواند و به آن نت‌هاي بالايي مي‌رسد كه هر خواننده‌اي مي‌داند چه دشوار است رسيدن به آنها. و بعد: فرود. سه‌تار تك مي‌نوازد و نگاه‌ها مي‌رود سمت قانون و تو مي‌فهمي كه نوبتي هم باشد نوبت قانون است. تكنوازي قانون كه انگار مي‌گويد چرا صداي مرا اين همه مدت نشنيده بودي آغازگر تصنيف سخن عشق است.
تصنيف سخن عشق ساخته‌ي محمدرضا شجريان است بر روي شعري از سعدي:«سخن عشق تو بي آن كه برآيد به زبانم، رنگ رخساره خبر مي‌دهد از حال نهانم».
ديناميك قطعه جالب است. در جمله‌هاي مژگان شجريان زهي‌ها نوك‌انگشتي مي‌زنند و مابقي، با لطافت و در بقيه‌ي بخش‌ها ساز‌ها قوي ترند. اين اتفاق از جمله نكته‌بيني‌هاي تنظيم‌كننده است. در جمله‌هاي پايانيِ مژگان سازها قوي‌تر مي‌نوازند و استاد هم ملحق مي‌شود و بيت‌ها دوخواني مي‌شوند. تصنيف تمام مي‌شود و آنقدر تشويق مي‌كني و آنقدر تشويق مي‌كني و بلند مي‌شوي از جايت و باز تشويق مي‌كني تا دوباره مي‌نشينند تا قطعه‌اي بزنند. صداهاي تماشاچيان را مي‌شنوي كه به فرياد درخواست "مرغ سحر" را مي‌كنند. اما استاد دعوت به سكوت مي‌كند تا سازها كوكشان را عوض كنند. مي‌فهمي كه مرغ سحري در كار نيست، چرا كه اگر بود، كوك ماهور مي‌ماند. كوك‌ها عوض مي‌شوند و قطعه‌اي با التهاب شروع مي‌شود و همه گوش به آوازند تا ببينند چيست. ملودي آشناست و ناگهان استاد مي‌خواند:« همراه شو عزيز» و تو مي‌شنوي كه براي چند لحظه صداي موسيقي زير موجي از تشويق و هيجان گم مي‌شود. و بعد رفته رفته، تماشاچيان همراه مي‌شوند و اين ساخته‌ي پرويز مشكاتيان را كه اولين بار در سال پنجاه و هشت در گروه عارف اجرا شده بود را مي‌خوانند. وقتي كه تمام مي‌شود نمي‌داني ديگر چه جور تشويق كني.
   گروه بلند مي‌شود و در ميان تشويق‌هاي پيوسته از روي صحنه خارج مي‌شوند. تشويق‌ها ضرب‌دار مي‌شوند و حضور دوباره‌ي گروه را طلب مي‌كنند. گروه بر مي‌گردد روي صحنه و باز تشويق است و بعد همه مي‌نشينند. تماشاچيان اين بار ديگر مرغ سحر را واقعاً مي‌خواهند. اي ايران را هم واقعاً مي‌خواهند. تب تقاضا بالا مي‌گيرد و شجريان باز دعوت به سكوت مي‌كند و با متانتي عجيب مي‌گويد:« ما همه با هم هستيم». و بعد مرغ سحر است كه مي‌خواند و ماييم كه همه با هم مي‌خوانيم:«اي خدا، اي فلك اي طبيعت، شام تاريك ما را سحر كن...». قطعه تمام مي‌شود و گروه در ميان موج تشويق خارج مي‌شوند.
   اين ديگر پايان اجراي امشب گروه شهناز با حضور استاد شجريان است. مي‌خواهي كم كم از در خارج شوي كه مي‌بيني همه ايستاده‌اند و شروع كرده‌اند به خواندن:« اي ايران اي مرز پر گهر...» و تو هم به آنها مي‌پيوندي و حسي غريب فرا مي‌گيردت. مي‌فهمي كه گرچه به پايان آمد اين دفتر اما حكايت همچنان باقي‌است. و تالار را با خاطره‌اي فراموش نشدني ترك مي‌كني و شايد با خود بخواني:« باز هواي وطنم آرزوست».

پي نوشت:
1.                     Barbican
2.                     Hum
3.                     noise
4.                     Pizzicato
5.                     ِDurata
6.                     Allegro

مراجع:
1. گزارش تصويري بي بي سي از كنسرت استاد شجريان در لندن
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/04/100404_l11_music_shajarian_pics.shtml
2. تئوري بنيادي موسيقي، پرويز منصوري، نشر كارنامه، ويرايش سوم، 1376