Sunday, 8 August 2010

عایشه




عایشه، عایشه ی زیبا!
هیچ می دانستی از همان روز که تو را "به بد دادند" دوستت داشتم؟

عایشه، عایشه ی بالغ،
می دانستی از همان روزهایی که از شهوتِ دیوها می گریختی دوستت داشتم؟
ای کاش می توانستم تو را از چنگال آن طالب در آورم.
افسوس تفنگ نداشتم.

عایشه، عایشه ی کوچک،
آن روز که از "ارزگان" گریختی، در قندهار تو را می جستم.
افسوس، قدم هایم کوتاه بودند و
تو را به مسلخ برده بودند.
آن روز که درندگان حکم کردند که بینی و گوش هایت ببُرند،
دشنه در قلبم فرو کردند
آن روز که سلاخ ها قصد جانت کردند،
از همیشه به من نزدیک تر بودی، از همان روز منتظرت بودم،
در کوهها تو را می جُستم
افسوس صدا نداشتم.

عایشه، عایشه ی غمگین،
من از تو دور ماندم و تو از بینی و گوش هایت.
ولی امروز که می روی تا بینی ات را باز یابی، چقدر مسرورم:
بزرگترین آرزویت را خواهی یافت.
ای کاش  می توانستم ببینمت در "کالیفرنیا" و بگویم به تو که
چقدر دوستت دارم
افسوس، درمانِ دوری، جراحی پلاستیک نیست.

عایشه، عایشه ی مسرور،
اشکالی ندارد، اگر  "تایم" تو را نشان دنیا می دهد و می گوید
باید که امریکا در افغانستان بماند،
اشکالی ندارد، اگر تو خرسند باشی.
ای کاش بودم تا ببینم خرسندی ات را، ماه زیبای من.
افسوس...
مدت هاست به تفنگ طالبان مُرده ام.
*  *  * 
موسیقی: آهنگ افغان، هنرمند ناشناس، اگر می دانید این آهنگ مال کیست لطفن به من هم بگویید